تحولات لبنان و فلسطین

۲۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۵
کد خبر: 692053

حاتمی‌کیا مرد شناخته شده سینمای ایران است و در این سن و سال و با همه فیلم‌هایی که ساخته زاویه شخصیتی یا هنری پنهانی ندارد. علاقه‌اش در سینما وسترن است.

فرزند زمانه خویش

خروج-ابراهیم حاتمی‌کیا

۱.      حاتمی‌کیا مرد شناخته شده سینمای ایران است و در این سن و سال و با همه فیلم‌هایی که ساخته زاویه شخصیتی یا هنری پنهانی ندارد. علاقه‌اش در سینما وسترن است. قهرمان‌های تنها و حاتمی‌کیایی. اینجا درخروج هم رحمت تنهاست، اما نه‌ تنهای تنها به شکل عجیبی یک سگ با اوست و این پرسش که چرا سگ با رحمت است، اما در سفر همراه او نمی‌رود؟ حاتمی‌کیا سال‌هاست وسترن می‌سازد و  بیشتر قهرمان‌های آثارش از همین الگو پیروی می‌کنند. به این دلیل حاتمی‌کیا را نباید رئالیستی قضاوت کرد. قهرمان‌ها، قصه و درونمایه خروج سوررئال است. نوعی فراواقع‌گرایی به معنای گرایش به ماورای واقعیت یا در حقیقت یک واقعیت برتر؛ حتی اگر قصه متکی به واقعیت باشد. با چشم رئالیسم بسیاری سؤالات بی‌جواب درباره فیلم به وجود می‌آید. چرا رحمت تنهاست؟ پنبه از نظر جغرافیایی در کجای کشور کشت می‌شود؟ آیا تردد تراکتور در بزرگراه‌ها ممنوع نیست؟ چرا پلیس یا دیگر نهادهای امنیتی زودتر سراغ کاروان نمی‌روند؟ انتهای کار کشاورزان در ماجرای واقعی همین است که در خروج هست؟ و بسیاری سؤالات دیگر. اما با سوررئالیسم دیگر لازم نیست وارد حاشیه‌ها شویم. در این صورت نمادهای حاتمی‌کیایی هم آن‌طور که رفقا می‌گویند گل درشت معلوم نمی‌شود. رحمت، عدل‌آباد، ‌ پنبه، تلخ آب، ‌ مهربانو و ... همه در این جهان معنایی مورد پذیرش پیدا می‌کنند.

۲.      شاید بهترین جمله‌ای که بتوان به عنوان تم‌اصلی خروج نوشت این باشد – این سلیقه حقیر است - «مردم شهید داده، هنوز با انقلاب‌اند». خروج توانسته به طور نسبی این درونمایه را در یک قصه کلاسیک و ساده به تصویر بکشد. آن هم در این سال وانفسا که مجموعه‌ای از عوامل موجب سرخوردگی و واکنش‌های مردمی شد. البته شاید خروج این طور وانمود کند که حاتمی‌کیا از مسئولان ناامید است، اما نه به اندازه گزارش یک جشن و  این را قبول ندارم که حاتمی‌کیا از نظام ناامید است. نماد مسئولان در فیلم مشاور آشنای رئیس‌جمهور است. یک فربه دغل‌باز که از قضا این یکی کاملاً رئال است. اما دیگر نمادهای فیلم یعنی دفاع‌مقدس، شهید، زیارت و ... نشان از اعتقاد عمیق حاتمی‌کیا دارد.

۳.      خروج درباره یکی از پدیده‌های اجتماعی سال‌های اخیر کشور است. اعتراض‌های مردمی به مشکلات معیشتی. از این نظر خروج واکنشی به‌هنگام به تحولات روزجامعه است و مردم می‌توانند خود را آینه‌وار در آن ببینند. اگر سینما نتواند نسبت به دردهای مردم واکنش به موقع و متناسب داشته باشد، پس به چه درد می‌خورد؟ از این نظر هنوز حاتمی‌کیا به جمله «من فرزند زمانه خویش هستم» وفادار است.

۴.      شاید مسئله‌ای که محل مناقشه باشد، بحث بر سر مسائل فرمی خروج است. از فیلم‌نامه که پر اشکال است و پس از نقطه عطف‌اول از تکاپو می‌افتد، تا حتی کارگردانی و میزانسن‌ها تا بازی که کم‌نقص‌ترین بخش خروج است. اما این یک بحث سرکاری است. استاد حاتمی‌کیا حالا ۵۸ ساله‌اند و شاید در سال‌های انتهایی فیلم‌سازی به سر برند – هرچند ما آرزو داریم ایشان همچنان فیلم بسازند – اما من عقیده دارم سینما یکی از مشاغل بازنشستگی‌بردار است. یعنی امکان ندارد کسی در سنین بالا مثل یک جوان فیلم بسازد هر چند تجربه‌اش بیشتر باشد. به این شکل خروج از نظر مسائل فرمی سینما، فیلمی قابل‌قبول، قابل‌دیدن و لذت‌بردن است، اما مقایسه‌اش با مثلاً آژانس شیشه‌ای بسیار غلط است.

روز بلوا- بهروز شعیبی

روز بلوا یک کار متوسط است از یک فیلمساز دوست‌داشتنی و باز یک فیلم به‌روز است. یک واکنش سینمایی به سونامی تعاونی‌های اعتباری که بخشی از اقتصاد بیمار ما را با خود برد و یک هشدار بزرگ و جدی به روحانیت، از باب زیّ‌طلبگی. جایی که عماد مهم‌ترین دیالوگ فیلم را به همسرش می‌گوید: «ما جایی باختیم که زندگیمون شده این» هشداری که  رهبر انقلاب با بازداشتن بستگانشان از فعالیت اقتصادی  از سال‌ها قبل داده بودند و بسیاری آن را نادیده گرفتند. با همه این‌ها یعنی نقادانه‌بودن، گزنده‌بودن و هشداردهنده بودن، روز بلوا یک نقد درون‌گفتمانی به حساب می‌آید، نقدی به قصد اصلاح و از سر دلسوزی. قهرمانی که در زمانی درست، درست می‌فهمد که راه را اشتباه آمده و یک تصمیم بهنگام می‌گیرد. او شروع به فروش اموالش می‌کند تا هم کنار مردم باشد و هم از جایی که زندگی‌اش را باخته، بازگردد. البته بخش مهمی از نتایج عماد وابسته به یک پیرطریقت است. یک مشاور امین که نخ عماد را به بالا وصل نگه می‌دارد. عموی آبلیموفروش که در حدود نقطه عطف دوم و در جواب عماد که می‌گوید از آبرویم می‌ترسم، باز یک دیالوگ کلیدی می‌گوید: «از حق مردم بترس، آبرو دست خداست» مجموعه این تحول تدریجی موجب می‌شود که عماد در سکانس پایانی اطلاعات فعالیت‌های خودش را هم تسلیم قانون کند. همین جا باز فیلم نقش هشداردهندگی‌اش را فراموش نمی‌کند. مسئول پرونده می‌گوید: «فرضاً پول مردم رو برگردوندیم. اعتمادشون رو چکار می‌کنیم؟» و این نقطه پایان، ‌ شروعی دوباره است که مخاطب می‌تواند آن را برای خود ترسیم کند.

از نظر فرم روز بلوا در فیلم‌نامه ضعف‌های فاحشی دارد. درست در میانه و سکانس کارخانه متروک یک گره‌گشایی ناگهانی ادامه قصه را خراب می‌کند و بخش مهمی از جذابیت فیلم از دست می‌رود. اما از نظر کارگردانی این فیلم یک قدم رو به جلو در سبک کارگردانی شعیبی است. پایبندی به میزانسن فضای منفی در طول فیلم و گرفتن قاب‌هایی با این روش و تداعی معلق بودن با این میزانسن به خوبی انجام گرفته و نشان می‌دهد شعیبی هنوز آثار بزرگ و چشمنوازی  در پیش خواهد داشت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.